داستان کوتاه

داستان کوتاه مجازی داستان نویسی خلاق داستان بلند از نویسندگان فارسی

داستان کوتاه

داستان کوتاه مجازی داستان نویسی خلاق داستان بلند از نویسندگان فارسی

درباره بلاگ
داستان کوتاه

در این پیج آثار داستانی کوتاه فارسی را بازنشر میکنیم. از شما دعوت بعمل می آوریم تا آثار داستانی خودتان را برایمان فرستاده تا با نام خودتان در وبلاگ بازنشر نماییم. #داستانک #داستان-کوتاه #داستان-بلند #داستان-نویسی-خلاق

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
آخرین نظرات
۰۴ آذر ۹۹ ، ۰۴:۱۲

آموزش نویسندگی زاویه دید

زاویه ی دید

 
http://true-story.blogfa.com

زاویه ی دید (1) شیوه ‌ای است که نویسنده از طریق آن، داستان را ارائه می  ‌دهد. به عبارت روشن تر، زاویه ی دید، روش روایت داستان است: اینکه مثلاً راوی، خود نویسنده باشد (زاویه ی دید بیرونی) یا یکی از شخصیت‌های داستان (زاویه ی دید درونی).
قصه‌های قدیم، زاویه ی دیدی یکنواخت داشتند و خود نویسندگان، نقال گونه، آن را با همان شیوه ی سنتی روایت می ‌ کردند ولی داستان‌ نویسان امروز، با بهره‌ گیری از شیوه‌های متنوع روایت، چشم اندازهای عمیق ‌تر و دقیق ‌تری از زندگی و مناسبات انسانی به روی خوانندگان می ‌گشایند. هوشمندی نویسنده در انتخاب زاویه ی دید مناسب، موجب ساختمندی دقیق‌ تر اثر می ‌شود.    شین_براری#  کانون-پویندگان-دانش-اذر1399

* برجسته‌ ترین انواع زاویه ی دید:

http://true-story.blogfa.com زاویه ی دید دانای کل نامحدود (سوم شخص):

در این شیوه، راوی خود نویسنده است و رابطه ی او با جهان داستان، شبیه رابطه ی آفریدگار با کائنات است؛ به این معنی که نویسنده دارای اختیارات بی‌ شمار است (فعال ِ مایشا و همه چیز دان است) او آزادانه به همه جا سر می ‌کشد و از همه جا و همه کس حتی از نیات، افکار و عواطف شخصیت ها خبر می دهد. او از گذشته، حال و حتی آینده باخبر است و از آن ها اطلاع می ‌دهد و حتی بنا به ضرورت، جریان داستان را متوقف می ‌کند و راجع به حالات، حوادث و افراد، به تحلیل و تفسیر می پردازد. مزیت این شیوه ی روایت، انعطاف آن است؛ به عبارت دیگر، وسیع‌ ترین عرصه ی داستان پردازی را در اختیار نویسنده می ‌گذارد. اما از طرف دیگر، همین شیوه، ممکن است توام با معایبی از جمله اینکه: دخالت بیش از حد نویسنده در روند داستان یا تغییر پی در پی زاویه ی روایت از مکانی به مکان دیگر یا از شخصیتی به شخصیت دیگر، می ‌تواند باعث ایجاد شکاف بین خواننده و اثر شود و یا اینکه ارتباط ساختاری اجزای داستان را به هم بزند. آثاری نظیر، شوهر آهو خانم (افغانی) و کلیدر (دولت آبادی) کمابیش دچار این نقیصه ‌اند. نویسندگان امروز هوشمندانه می ‌کوشند بی طرفانه از تفسیر و تحلیل زاید داستان بپرهیزند و به انگیزش بیشتر قوه ی تدبیر و تخیل خواننده یاری رسانند. اغلب آثار داستانی قدیم و شاهکارهای کلاسیک به این شیوه نوشته شده اند. از جمله: باباگوریو (بالزاک)، برادران کارامازوف (داستایفسکی)، جنگ و صلح (تولستوی)، خانواده ی تیبو (روژه مارتن دوگار). از نمونه ی آثار فارسی می ‌توان از این رمان ها نام برد. شوهر آهو خانم (افغانی)، جای خالی سلوچ و کلیدر (دولت آبادی)، باغ بلور (مخملباف) و... نمونه :

«سید حسن خان در خواب غلتی زد و پهلو به پهلو شد و تا آمد بیدار شود و رنج های زندگی خود را به یاد بیاورد، دوباره خوابش ببرد. اما این خواب خیلی سبک بود. در حالتی بین خواب و بیداری دو دل مانده بود که آیا پیش از این هم زنده و در دنیا بوده یا نه. در آن بیهوشی شیرین که داشت، می ‌گشت بلکه از زنده بودن خودش چیزی به یادش بیاید؛ اما چیزی دستگیرش نشد و عکس العمل تنفر سرشاری که در بیداری به زندگی داشت او را در شک باقی گذاشت.» (2)

http://true-story.blogfa.com زاویه ی دید دانای کل محدود: (3) 

در این شیوه، نویسنده، در کنار یکی از شخصیت‌ ها قرار می ‌گیرد و افکار و اعمال او را رهبری می ‌کند؛ یکی از منظر ذهن و نگاه او همه چیز و همه کس را توصیف می ‌کند. نویسنده، هم در بیرون با اوست و هم به درون افکار او می ‌خزد اما آگاهی او از نیات و افکار دیگران، محدود است به چشم انداز همین شخصیت. پس نویسنده در اینجا دیگر اختیارات وسیع دانای کل نامحدود را ندارد و آن شخصیت کلیدی، نقش نمایندگی او را در داستان به عهده دارد. این شیوه از آنجا که تجلی تجارب فردی واحد است، یکدست‌ تر و به طبیعت زندگی نزدیک ‌تر است اما به دلیل تنگی میدان دید، نویسنده همواره دچار این مشکل است که چگونه این شخصیت اصلی را در جاهای حساس داستان حاضر کند. در اینجا نویسنده اگر فاقد خلاقیت های لازم باشد، به شیوه های کلیشه ای متوسل می ‌شود، شیوه هایی نظیر: آگاه شدن تصادفی شخصیت از یک قتل یا توطئه یا کودتا از طریق استراق سمع، شنیدن تصادفی مکالمه ای تلفنی، یا دیدن صحنه ای حساس از سوراخ قفل در و...
از جمله رمان های مشهوری که با این شیوه نگارش یافته اند، عبارتند از پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی)، جنایت و مکافات (داستایفسکی)، سووشون (سیمین دانشور) درازنای شب (جمال میر صادقی). نمونه:
« زری خوب حالیش شده بود. اگر آدم گناه کرد و موفق شد، آن گناه به عقیده ی خودش و دیگران گناه نیست ولی اگر موفق نشد، آنوقت گناه، گناه است و باید جبرانش کرد و خواست اندیشه ی خود را بر زبان بیاورد اما کی به حرف او گوش می ‌داد؟ حمید که در این دنیا غیر از زن و ویسکی و کفتر، اندیشه ای نداشت؟ یا سهراب که جاه طلبی چشم و گوشش را بسته بود؟ یا عزت الدوله که با خدا کلنجار می ‌رفت؟ یا عمه که فعلاً مهاجرت به کربلا و ترک اعتیاد ورد زبانش بود.» (4)

http://true-story.blogfa.com زاویه ی دید اول شخص:
 در این شیوه نویسنده در جلد یکی از شخصیت ها (5) فرو می ‌رود و از چشم خواننده پنهان می ‌شود. پس داستان به شیوه ی اول شخص (من) از زبان همین شخصیت نقل می ‌شود.
این شیوه به حرکت داستان، سرعت می ‌بخشد و آن را واقعی ‌تر و صمیمی ‌تر می ‌کند. زیرا حاصل تجارب عینی و ذهنی یک فرد خاص است و دیگر واسطه ‌ای به نام نویسنده بین خواننده و اثر وجود ندارد. با این حال در این شیوه، دست نویسنده برای تحلیل و تفسیر حالات و حوادث و اشخاص بسته است. زیرا قلمرو داستان، به اندازه ی وسعت دید همین شخصیت راوی است. او قدرت روانکاوی دیگران را ندارد و فقط می ‌تواند از نیات، افکار و احساسات خود خبر دهد. نیز این خطر وجود دارد که نویسنده، میزان دانش و آگاهی شخصیت راوی را فراموش کند و در نتیجه گفتار او بعضاً با سطح درک و معلوماتش همسان نباشد. از جمله آثاری که با استفاده از این شیوه نوشته شده اند باید نام برد از: دیوید کاپرفیلد (چارلز دیکنز)، هاکلبری فین (مارک تواین)، پابرهنه ها (زاهاریا استانکو) و از آثار ایرانی: چشم هایش (بزرگ علوی)، مدیر مدرسه(آل احمد)، همسایه ها(احمد محمود)، زمستان62 (اسماعیل فصیح) و... . نمونه:
«از در که وارد شدم سیگارم دستم بود. همینطوری دنگم گرفته بود (6) قُد باشم. رییس فرهنگ که اجازه ی نشستن داد نگاهش لحظه ای روی دستم مکث کرد و بعد چیزی را که می ‌نوشت تمام کرد و می ‌خواست متوجه من بشود که رونویس حکم را روی میزش گذاشته بودم. حرفی نزدیم. رونویس را با کاغذهای ضمیمه اش زیر و رو کرد و بعد غَبغَب انداخت و آرام و مثلاً خالی از عصبانیت گفت:
جا نداریم آقا اینکه نمی شه! هر روز یک حکم میدند دست یکی و می ‌فرستنش سراغ من... دیروز به آقای مدیر کل...
حوصله ی این اباطیل را نداشتم. حرفش را بریدم که:
ممکنه خواهش کنم زیر همین ورقه مرقوم بفرمایید؟...» (7)  

http://true-story.blogfa.com زاویه ی دید ظاهری (بیرونی):
در این شیوه - که آن را نمایشی هم می ‌نامند – نویسنده، مانند یک دوربین فیلم برداری سیار عمل می ‌کند؛ به این معنی که فقط دیده ها و شنیده ها را روایت می ‌کند. در اینجا دیگر نویسنده نمی ‌تواند حوادث و حالات را تحلیل و تفسیر کند، و یا از درون شخصیت ها خبر دهد. خواننده در برابر اینگونه داستان ها، حکم تماشاگر فیلم و نمایش را دارد و تجزیه و تحلیل داستان به عهده ی خود اوست، البته داوری او در باب افکار و احساسات شخصیت ها، بر اساس حدس و گمان خواهد بود. زاویه ی دید بیرونی، سریع ترین شکل داستان گویی است اما به دلیل محدودیت های فراوانی که برای نویسنده به وجود می ‌آورد، کمتر داستانی را می ‌توان یافت که سراسر با این شیوه نوشته شده باشد. رمان «داشتن یا نداشتن» (همینگوی) و داستانک «عدل» (چوبک) از این شیوه ی روایت برخوردارند. نمونه از داستانک عدل:
« اسب درشکه ای توی جوی پهنی افتاده بود و قلم دست و کاسه ی زانویش خرد شده بود... دو سپور و یک عمله ی راهگذر که لباس سربازی ِ بی سردوشی تنش بود و کلاه خدمت ِ بی آفتابگردان به سر داشت می ‌خواستند آن را از جو بیرون بیاورند. یکی از سپورها که به دستش حنای تندی بسته بود گفت: من دمبشو می ‌گیرم و شما هر کدومتون یه پاشو بگیرین و یه هو از زمین بلندش می ‌کنیم...» (8)

 برخی از شیوه های جدیدتر روایت عبارتند از:

http://true-story.blogfa.com روایت مکاتبه ای (نامه ای):
 در این شیوه، داستان در قالب یک یا چند نامه بین شخصیت ها ارائه می ‌شود. این شیوه در قرن 18 در اروپا رواج بسیاری داشت. «مردم فقیر» (داستایفسکی) و رمان های «زیبا» از محمد حجازی و «از آنسوی دیوار» (به آذین) با این شیوه نوشته شده اند. نمونه از رمان از آنسوی دیوار: (9)

« کورسان اول اکتبر 1938
محبوب بزرگم
نامه ات هم اکنون به دستم رسید و بس که خوشحالم کرد بی درنگ خواستم جواب بنویسم. حتی دست هایم را نشستم. کار زمین کروزی را امروز صبح تمام کردیم. باران انگورها را گرچه خراب کرد. ولی محصول خوب است...»

http://true-story.blogfa.com روایت یادداشت گونه: 
در این شیوه، تکوین داستان بر اساس یادداشت های روزانه یا هفتگی یکی از شخصیت هاست که به شیوه ی اول شخص نگاشته شده اند. مخاطب این یادداشت ها، در حقیقت خواننده است. رمان «قمار باز» (داستایفسکی)، «تهوع» (ژان پل سارتر)، «بیگانه» (آلبرکامو) و نیز رمان «باید زندگی کرد» (مصطفی رحیمی) دارای این شیوه اند. نمونه از رمان «باید زندگی کرد» (10):

« چهارشنبه 14 آبان
امروز باز سر و کله ی آقای امتیاز پیدا شد. خیلی گرم و خودمانی بود. سراغ خاطرات سفرش را گرفتم، گفت هنوز موفق به تنظیمات نشده است. احوال لی لی را پرسید...
جمعه 16 آبان
امشب در ساختمان شرکت نفت مهمانی مفصلی بود. مستر کیسی و مستر شورت و خانم هاشان از مهمان ها پذیرایی می ‌کردند. همه ی بروبچه ها بودند...»

http://true-story.blogfa.com زاویه ی دید دوم شخص:
در این شیوه - که اندکی شبیه روایت نامه ای است - نویسنده، شخصیت یا شخصیت هایی را مورد خطاب قرار می ‌دهد و بدین وسیله داستان را روایت می ‌کند. البته گاه ممکن است در این میان دوم شخص به اول شخص تبدیل شود. این شیوه، به دلیل آنکه ساختار داستان را گزارش گونه می ‌کند، چندان رواج و رونقی ندارد. رمان "یک مرد" (اوریانا فالاچی) به این شیوه نوشته شده است. نمونه از داستان «سگی زیر باران» نوشته ی نسیم خاکسار (11):

«دلت نمی ‌خواهد بگذاری یأس بر تو چیره شود. افق را تاریک ببینی. اما می ‌شود. نمی ‌خواهی احساس خستگی کنی اما پیش می ‌آید... آنگاه به گذشته ات بر می ‌گردی و از خودت می ‌پرسی که بودی؟ و چه می ‌خواستی؟ آیا همه ی آن رنج های زندگی ات به خاطر این بود تا ساحل عافیتی بیابی و روح مرده ات را از صبح تا شب به اینجا و آنجا بکشانی و ببینی که جسم جوانت دارد پیر می ‌شود...»

http://true-story.blogfa.com شیوه ی روایت تک گویی:
 این شیوه، نوعی شیوه ی روانکاوانه است که حاصل پیشرفت علم روانشناسی در قرن بیستم و خصوصاً ظهور و گسترش نظریات فروید، یونگ، فریزر و... است. در شیوه ی تک گویی، داستان از طریق سیر اندیشه های شخصیت یا شخصیت ها روایت می ‌شود که گاه بر زبان می ‌آیند و گاه صرفاً در ذهن می ‌گذرند. بر این اساس، شیوه ی تک گویی به سه نوع تقسیم می ‌شود:

•    تک گویی نمایشی
•    حدیث نفس (خود گویی)
•    تک گویی درونی



الف) تک گویی نمایشی:
در این شیوه، شخصیت داستان، به تنهایی سخن می ‌گوید و مخاطبی معلوم یا نامعلوم دارد. این شیوه ممکن است تمام یا بخشی از داستان را در بر بگیرد. آثاری چون: ناطور دشت (جی. دی. سلینجر)، سقوط (آلبرکامو)، دل تاریکی (جوزف کنراد)، بادها خبر از تغییر فصل می ‌دهند (جمال میر صادقی) از این شیوه برخوردارند. نمونه از رمان «بادها خبر از تغییر فصل می ‌دهند»:
« پسر، اینقدر از قصه خوشم می ‌آمد که یک دفعه خواستم قصه هایی [را] که شنیده بودم، بنویسم اما انگار تعریف کردنش قشنگتر بود... پیرمردی، نمی ‌دانم از کجا پیدایش شده بود، کنار ما ایستاده بود و با علاقه به حرف های آقا رسول گوش می ‌داد. خودم را بی سر و صدا کنار کشیدم و به آن سر راهرو رفتم...» (12)

ب:حدیث نفس (خود گویی):
در اینجا شخصیت داستان، با خود سخن می ‌گوید و مخاطبی ندارد. در این شیوه -که در نمایشنامه ها کاربرد بیشتری دارد- شخصیت، مقاصد، افکار و احساسات خود را به مخاطب می ‌شناساند. حدیث نفس، از روش های به کارگیری «جریان سیال ذهن» است که بزودی بدان خواهیم پرداخت. قطعه ی «بودن یا نبودن» از نمایشنامه ی هملت (شکسپیر)، بخش سوم رمان «خشم و هیاهو» (فاکنر) و نیز داستان کوتاه «عروسک چینی من» (هوشنگ گلشیری) (13) با این روش نوشته شده اند (14).  نمونه از «خشم و هیاهو»:
« از در پشتی بیرون رفتم تا ماشین را عقب عقب ببرم بیرون، بعد مجبور شدم تمام خانه را دور بزنم بیایم جلو تا پیداشان کنم.
می ‌گویم:« خیال می ‌کنم به ات گفتم آن تایر را بیندازی عقب ماشین.
لاستر می ‌گوید: وقت نداشتم. تا وقتی ننه کارشو توی آشپزخانه تمام نکنه، کسی نیس مواظب این باشه.»...(15)

ج- تک گویی درونی:
این شیوه -که یکی از راه های ارائه ی جریان سیال ذهن است- نشانگر اندیشه ی شخصیت یا شخصیت ها هنگام ظهور آن در ذهن است پیش از آنکه نظم یابد و به مرحله ی گفتار برسد. به عبارت روشن تر، مفاهیم، صرفاً در ذهن فرد می ‌گذرد و کار نویسنده، انعکاس محتوای ذهن اوست. اساس تک گویی درونی، بر تداعی معانی است؛ یعنی رشته ای از افکار و خاطرات – که تداعی کننده ی هم هستند – در کنار هم قرار می ‌گیرند. این شیوه ی روایت، شبیه سخن گفتن بچه هاست در هنگامی ‌که بازی می ‌کنند و حرف می ‌زنند بی آنکه مخاطبی داشته باشند (16) یا سخن گفتن افراد پیر و پریشان خاطر با خودشان؛ با تفاوت اینکه در این شیوه، گفته ها در ذهن می ‌گذرند نه بر زبان. حال اگر سیر مفاهیم و خاطرات ذهنی، به طور منظم و به صورت بازگشت به گذشته باشد، با تکنیک سینمایی «فلاش بک»flash back مواجه هستیم و اگر افکار، پریشان و نامنظم روایت شوند، با جریان سیال ذهن روبروییم که بزودی راجع به آن سخن خواهیم گفت.
رمان های «گور به گور» (فاکنر)، سنگ صبور (چوبک)، شازده احتجاب (گلشیری) و... از این شیوه بهره مندند. نمونه از رمان سنگ صبور (تک گویی درونی «کاکل زری» پسر بچه ی بی کس هنگام بازی):
« اما من خواهر ندارم. کاکا هم ندارم من تهنام. تهنای تهنا. یهئه! چقدر ماهی تو حوضه. یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هش، نه، ده، یازده، بیس، سی و ده، صدتان، هزارتان، دیبو از دهنش دود در میاد، مثه تنوره ی حموم... من از حموم بدم میاد. دیگه هیچ وقت حموم نمیرم؛ گِل سر شورم میره تو چشام... آب صابون و کُناره میره تو چشام می ‌سوزه... دیگه هیچ وخت حموم نمیرم. ننه م خوراکی میاره تو حموم می ‌خوریم. نون و کاهو سرکه. چقده حموم خوبه. ننم سرم می ‌شوره... ننم رف تو کته ی زغالی. تو کته ی زغالی شبه. روزم اونجا شبه. شبم خیلی شبه. من از کته ی زغالی می ‌ترسم. دیبو تو کته ی زغالی قایم شده...» (17)
از آنجا که تک گویی درونی از شیوه های ارائه ی جریان سیال ذهن است، جا دارد که به این شیوه ی اخیر نیز اشاره ای داشته باشیم:

http://true-story.blogfa.com جریان سیال ذهن stream of cansciousness :
این شیوه از جدیدترین شگردهای روایت داستان در آثار قرن بیستم است. در این روش، افکار، ادراکات، احساسات و خاطرات، به شکلی تصادفی و در هم ریخته -آنگونه که در ذهن شخصیت می ‌گذرند- به نمایش گذاشته می ‌شوند. در اینجا زمان و مکان در هم می ‌ریزد و ما با تصاویری مغشوش از ذهن شخصیت مواجه می ‌شویم. به قولی گویی نویسنده، مدام عقربه ی ساعتش را جلو و عقب می ‌کشد. این شیوه، برای نشان دادن ذهنیت افراد دیوانه، عصبی و... بسیار مناسب است. جریان سیال ذهن، در برگیرنده ی «سطح پیش تکلمی» ذهن است. و عمده ترین شگردهای آن عبارتند از: بهره گیری از مکانیسم های روانشناختی برای تجسم بخشیدن به ذهنیت مغشوش افراد، به هم زدن انسجام دستوری و انتظام معنایی در گفتار شخصیت ها، به کارگیری واژگان چند صدایی و چند معنایی به یاری نمادها و ایماژها.
رمان های «اولیس» (جیمز جویس)، «خیزاب ها» (18) (ویر جینیا وولف)، خشم و هیاهو (فاکنر)، و از رمان های فارسی: سنگ صبور (چوبک)، شازده احتجاب (گلشیری)، سمفونی مردگان (عباس معروفی)، نیمه ی غایب (حسین سناپور) از این شیوه بهره مندند (19). نمونه از رمان سمفونی مردگان (اورهان- شخصیت داستان- در بیابان های خارج شهر در محاصره ی برف و کولاک شدید، در حال یخ زدن است و نویسنده، ذهنیات و افکار مغشوش او را- که شامل توهمات یا خاطرات گذشته است- به تصویر کشیده است):
«دیگر نیرویی نداشت... مثل پرچم ها فرو نشست. به اطراف نگاه کرد. همه چیز در سکون مرده بود... خودش را دید که در سکون مرده بود، و برف داشت چالش می ‌کرد... بعد مادر را دید که از آسمان سرازیر شده بود، و با دو دستش، هر دو انگشت شست اورهان را می ‌کشید.
گفت: «نه مامان. نه»
مادر هیچ حرف نمی ‌زد. فقط می ‌خندید. با مهر می ‌خندید.
گفت: «نه مامان. عدالت یعنی همین مامان؟»
مادر انگشت های شستش را به شدت می ‌کشید. آدم یک وقت می ‌افتد. جلو پام را که نمی ‌بینم.
گفت: « چقدر زندگی سخت شده.»
چلچله ها دسته دسته در برف، کش و قوس می ‌آمدند... مادر دست بردار نبود. محکم می ‌کشید... مادر درآسمان سرازیر شده بود و باد دامن ارغوانی اش را تکان می ‌داد.
پدر هیچ وقت شده که از زمستان تا بهار را دویده باشی؟ شماها مرده اید. شماها. اما من از زمستان تا بهار را دویده ام... (20)

 

پایان این جلسه در اوایل آذر 99 (21)



پاورقی ها:
1. زاویه ی دید را «کانون روایت» هم می ‌نامند.
2. صادق چوبک، خیمه شب بازی، ص91
3. این شیوه را «هنری جیمز» - نویسنده و نقاد آمریکایی- (1843- 1916) گسترش داد.
4. سیمین دانشور، سووشون، صص 184و 185
5. اگر این شخصیت، شخصیت اصلی باشد. به آن «راوی قهرمان» و اگر شخصیتی فرعی باشد به آن «راوی ناظر» می ‌گویند.
6. دنگم گرفته بود: میل داشتم، هوس کرده بودم
7. جلال آل احمد، مدیر مدرسه، ص7
8. صادق چوبک، خیمه شب بازی، ص 44
9. نقل از داستان، جمال میر صادقی، ص258
10. نقل از عناصر داستان، صص 260 و 261 (با تلخیص)
11. نقل از صد سال داستان نویسی ایران، ج 3، صص 942 و 943 (با تلخیص)
12. جمال میر صادقی، بادها خبر از...، ص 11
13. این داستان را در همین کتاب در بخش نمونه ها خواهید خواند.
14. برخلاف زاویه ی دیدهای اول شخص و تک گویی نمایشی، شیوه ی حدیث نفس، بخشی از یک رمان را در بر می ‌گیرد نه تمامی ‌آن را.
15. ویلیام فاکنر، خشم و هیاهو، ترجمه ی صالح حسینی، ص 170
16. ر.ک: داستان کوتاه «عروسک چینی من» در بخش نمونه ها.
17. صادق چوبک، سنگ صبور، صص 87 و 88 (با تلخیص)
18. این رمان با عنوان «امواج» نیز توسط پرویز داریوش به فارسی ترجمه شده است.
19. داستان کوتاه «عشق روی پیاده» از مصطفی مستور (در همین کتاب) نیز با این شیوه نوشته شده است.
20. عباس معروفی، سمفونی مردگان، صص 366 تا 368 (با تلخیص)
21. مدرس آموزشکده و هنرکده کارگاه داستان نویسی خلاق شین(شهروزبراری-صیقلانی) 

 

۹۹/۰۹/۰۴
نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه

آموزش نویسندگی

http://uppc.ir/do.php?imgf=161403691527132.png