داستان کوتاه

داستان کوتاه مجازی داستان نویسی خلاق داستان بلند از نویسندگان فارسی

داستان کوتاه

داستان کوتاه مجازی داستان نویسی خلاق داستان بلند از نویسندگان فارسی

درباره بلاگ
داستان کوتاه

در این پیج آثار داستانی کوتاه فارسی را بازنشر میکنیم. از شما دعوت بعمل می آوریم تا آثار داستانی خودتان را برایمان فرستاده تا با نام خودتان در وبلاگ بازنشر نماییم. #داستانک #داستان-کوتاه #داستان-بلند #داستان-نویسی-خلاق

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۸۶ مطلب توسط «نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه» ثبت شده است

۲۸ آبان ۰۱ ، ۰۷:۱۸

دلنوشته

پر کن
 دلتنگت هستم
★★★
  تو نیستی و هر ثانیه به اندازه یک ساعت، یک روز، یک ماه می‌شود 
خب نیازی نیست تا بیش از این بگویم ، خودت حساب کنی بهتر است،  حساب و کتاب این میزان از کش آمدن زمان ، به وقت دلتنگی . 
می‌توانی  تصور کنی که شب و روز های  یک ماه  در غیبت تو ، همچون  سی ماه می‌گذرد  و سی ماه در غم و اندوه و دلتنگی . 
خب خودت حساب کن . سر انگشتی ‌  .  تو رفتی و چند تقویم  گذشت؟... 
این پانزده تقویم  را ضربدر دلتنگی های یک عاشق  کنی  ، پاسخش صبر ایوب می‌طلبد و عمر نوح . 
میبینی؟...
رفته ای به تلخی  و بد عهدی .   ولی همچنان تمام این پانصد هزار سال در دوری از تو ،  از تو نوشته ام.  از تو گفته ام .  از تو واژه چیده ام . و این زندگی تمامش  با تو  گذشت ‌ . شاید کنارت نگذشت  ، ولی با یادت بر من گذشت .  و من هر لحظه  صد بار  تو را خواندم .  
یاد داری  آن زمان که پس از دوازده تقویم ،  تقدیر  تو را  سمت روزگارم  هول می‌داد!‌‌‌ ‌... 
آن روز  از تو پرسیدم : 
  این تقویم های  دوری از هم ،  هیچ  به یاد  من افتادی؟   
و  تو  گفتی   : 
 بعضی اوقات آره 
و من در دلم خندیدم .  چون که فهمیدم   هیچ مهری بر من نداری ‌ . 
از سر  غرور و شاید  هم خجالت ، گفتم : 
چه عجیب ‌ . چون من هم گاهی به یادت بودم. .

و تو نیز باورت  شد ‌  .  و گفتی : 
  دل به دل  راه داره . 
خب این که نشد حرف . 
کدام دل؟  چه دلی؟  چه راهی ؟  
 از عمق  بی ربطی این جمله با حقیقت ، به یاد جمله ای افتادم  که می‌گفت؛ 

  کلنگ از آسمان افتاد و نشکست ‌
وگرنه تو کجا و بی وفایی کجا؟... 

خب اگر تو  ربطی میان مصراع نخست و دوم یافتی ،   من  نیز ربطی میان احساس قلبی ام با ابراز آن می یابم .  
در پایان و لپ مطلب میتوانم بگویم : 
   تو نیستی و هرضربه تیک تاک ساعت در قلبم زخم می‌شود.

لیوان از دستم می افتد و صد لحظه می‌شود ‌ . ..
مرور خاطراتت جر میخور د  و پاره میشود . بر سر شاخسار خشکیده ی بی مهری گیر می‌کند و نخکش می‌شود

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۲۸ آبان ۰۱ ، ۰۷:۱۶

.

 

    اونایی که  میاین نصف شبی توی  فلاح  دور  دور  و صدای ضبط بلند میکنید ، الهی عاقبت چنین بلایی سر ساب بوفر  شما  بیاد . ولی خودتون  سالم  بمونید .   بخدا ااا

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه

 چگونه  از موضوعی به سمت موضوع دیگر برویم و  فضا را هول دهیم  تا با شیب نامحسوس  سمت دلخواه سوق بگیرد  را در ادامه این مطلب بخوانید 

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۰۲ آبان ۰۱ ، ۰۹:۴۲

داستان کوتاه نثرمسجع

قاب چوبی آیینه و دیواری نمور .... عطش عشق و اضطراب یک نوجوان در پیچ و انحنای جدیدی از بازی های روزگار.... پیر خیره به گذر عمر و روزهایی در عبور .... دزد آشنا و ایفای نقش پلیس و سکوت سرباز و نگهبان صبور و تهدید سرقت از بازار زرگران و سنگ کبود در عمق قبور . سمت غم انگیز محله اما به من مینگرد پسرک غمگین و عاشق پیشه . گره میخورد چشمان عسلی در تقارن آیینه
به من میجوید دلیلی را سراسیمه . خیره به خشم . رنگ میپاشد بر بوم و میبندد نقش عجیبی شکل رخش. درد را میکشد با سبک سیاه قلم و سر میدهد بلند آه ناله با چکیدن های اشک و دسته های عزاداری محض مرگ یک عرب. هیات هایی در سر دسته یک الم (عَلَم) . . تازیانه میزند باد و بوران و زخم میزند بر سقف . بام ناله دارد از بارش باران و تاب های آفتاب سوزان . لوجنک دریچه اش را داد بر باد پیش از رسیدن چشم طوفان. لانه ی جوجه کلاغ صد ساله شهر مانده بودش خیره براه و از دلهره ی سقوطی بی سبب و شاید هم هجوم طوفانی ناآشنا، لانه اش را بر تاج کاج بلند، دوخته بود با ریسمان سیاه . مضطرب از وقوع حادثه و بحران سخت. دلگرم میکرد جغد پیر نیمه شبی و میگفت میرسد نوبت طالع خوش و بلکه بخت. سمت دیگر نسیم عمق میگرفت شتابزده میرسید و میپیچید به طناب رخت . تکه لباسی سفید را میربود از بند رخت و میسپردش به الاچیق وسط برکه و تخت. سیاه گربه ی کور میگفتش که گمان کنم باز باران سر بزند و کند اوقات تلخ. درون کلبه ی چوبی ولی ‌‌.. پسرک افتاده بودش از عرش به فرش حس غم غریب غربت در غروب آدینه...
من به دیوار مینگرم و تقویم آویخته به میخ. نظاره میکنم به انتخاب های پیشرو. که چیده شده بروی میز سمتی نشسته آرام و بیصدا بر مچ دستانی گره خورده یک تیغ تیز. به رگ خواب مچ دسته ی تیغ .
چکه میکند از سنگ و اصابت به سر و شکستن آیینه ها .....


 

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۲۲ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۹

بخت بد اول

داستان کوتاه " بدشانسی "داستان کوتاه بخت بد قسمت اول
شهروز براری صیقلانی   بازنشر     بهرامی شاهین . 

 

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۲۲ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۳

بخت بد ۲

  

داستان کوتاه " بخت بد  بخت بد داستان کوتاه 

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه

  یادتان بماند که  مقوله ی  راوی غیر قابل اعتماد ور ادبیات داستانی   تنها به  اول شخص   محدود خواهد شد  وکو...

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۰۱ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۱۷

داستانک

 
نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۰۱ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۰۶

مرده شور

از محیط همبودگاه  کپی کردم براتون.  

سارا  چرا اف هستی؟ انتخاب واحد چی شد؟ مرضیه شش واحد باقی داره باز. تازه فهمیدش.  راستی توی همبودگاه مرضیه بحرینی  هم اسم و همشکل تو هست.  برو ببین. جالبه. شین براری با اسم خودش هست و شهروز براری هستش و رتبه اول توی لیست بهترین بلاگ نویسا.  خود مجموعه هم واسه انتشارات همبودگاه و حسام زاهدی و گلاره جباری ایناس. بهناز بدرزاده ک توی چوک بود هم اونجاست. آقای فلاحتی شاعر خوبه هم هست.    حتما برو ببین ولی..... 

 

چکیده ای از یک داستان بلند  ابتدا قسمت هاییش رو عینن  آوردم و انتها  خلاصه ای از داستان رو نوشتم ........... 

نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
۰۱ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۵۴

متن داستانک و بدایه

  دو متن تصادفی. بروی ادامه مطلب کلیک نمایید....


نویسندگی خلاق وبلاگ داستان کوتاه
http://uppc.ir/do.php?imgf=161403691527132.png