۱۹ آذر ۰۰ ، ۰۱:۵۸
داستان بلند خاک عزیزان صبر میبخشد به داغدار
روسری ام را زیر گلویم با بغض گره میزنم کودکم همینک اینجا بود . هنوز هم هست . همین اطراف است . باز میگردد . او زنده است . باور کن . من دروغ نمیگویم . او باز خواهد گشت...
روسری ام را زیر گلویم با بغض گره میزنم کودکم همینک اینجا بود . هنوز هم هست . همین اطراف است . باز میگردد . او زنده است . باور کن . من دروغ نمیگویم . او باز خواهد گشت...