۱۹ آذر ۰۰ ، ۰۱:۵۸
داستان بلند خاک عزیزان صبر میبخشد به داغدار
روسری ام را زیر گلویم با بغض گره میزنم کودکم همینک اینجا بود . هنوز هم هست . همین اطراف است . باز میگردد . او زنده است . باور کن . من دروغ نمیگویم . او باز خواهد گشت...
روسری ام را زیر گلویم با بغض گره میزنم کودکم همینک اینجا بود . هنوز هم هست . همین اطراف است . باز میگردد . او زنده است . باور کن . من دروغ نمیگویم . او باز خواهد گشت...
رشت _ سردش است ... کوچه ها بی من نوحه کنان چشم به بازوی مسیر دوخته اند ... جاده ها مرا میخوانند... بهار بعد از پر طاووس لایق به همنششینی با کرکس است... او دیگر همدم با هرکس است.... و... بیشتر..... ادامه مطلب بروید..